پایان زندگی با «الف» و «ی» بین دو «دال»
اگر بخواهم غیر از درس خواندن، دو اتفاق شاخص را در چهار سال دوره کارشناسی ام نام ببرم یکی «مدید» است و دیگری«مداد».
«مدید» مجمع دانشجویان یزدی دانشگاه بود که سالهای خوبی را با آن گذراندم. اغلب خاطرات دانشگاهم با «مدید» و فعالیت های پیرامون آن مثل نمایشگاه های سوغات کویر، هیئت عزاداری و ... است. من «مدید» را «عشق در سالهای صنعتی» می نامم.
«مداد» هم نام نشریه ای دانشجویی بود که 2سال و نیم مدیرمسئول آن بودم و تا ترم آخر حضورم مسئولیتش با من بود و حالا مدیرمسئول و کادر آن تغییر کرده است. «مداد» هم شاید لقب «فکر در سالهای صنعتی » را برایم داشته باشد.
کلا سالهای خوبی در صنعتی اصفهان گذشت...
پ ن: القاب داده شده به مدید و مداد را به تقلید از عنوان یکی از رمانهای مارکز با نام «عشق در سالهای وبا» انتخاب کردم. البته صنعتی و وبا ربطی به هم ندارند؛ به دنبال ارتباط این دو نگردید. J