شهاب ثاقب

شهاب ثاقب

وبلاگ شخصی شهاب دبیری نژاد
شهاب ثاقب

شهاب ثاقب

وبلاگ شخصی شهاب دبیری نژاد

مشاوره درباره صنعتی اصفهان

قبلا هم گفته بودم هر سال در مقطع انتخاب رشته مقاطع کارشناسی و ارشد افرادی از مطلبی که من درباره صنعتی اصفهان نوشته بودم (اینجا) بازدید می کنند و گاهی درباره دانشگاه از من سوال میکنند. دوستی از کنکوری های امسال سوالی در این زمینه پرسیده که برای استفاده سایر بازدیدکنندگان احتمالی امسال و سال های بعد پاسخی که به او دادم را اینجا منتشر میکنم:

متن سوال:

 سلام من در شرف انتخاب رشته هستم و انتخاب اول منطقی من مهندسی عمران صنعتی اصفهان است؛ سطح سخت گیری عامل تردید من شده؛ چون برای پذیرش در خارج معیار معدل است؛ به نظر شما عاقلانه تر نیست دانشگاه شیراز را انتخاب کنم ؟؟  

 پاسخ من:

سلام به شما

دانشگاه صنعتی اصفهان بدون تردید یکی از بهترین دانشگاه فنی مهندسی ایران است. این خوب بودن هم در رتبه بندی های بین المللی خودش را نشان می دهد و هم اینکه از نظر سطح مقبولیت میان اساتید دانشگاه های دیگر ایران و جهان قابل فهم است. با تحصیل در این دانشگاه شما به راحتی مورد پذیرش اساتید دانشگاه های فنی مهندسی دیگر ایران برای مقاطع بالاتر می شوید. اما برای تحصیل در خارج از کشور باید در نظر داشته باشید علاوه بر معدل مقطع کارشناسی، سطح زبان، علایق پژوهشی و کیفیت پژوهش شما در کنار رنکینگ دانشگاه های مورد تحصیل اهمیت دارد. پیشنهاد من انتخاب دانشگاه صنعتی اصفهان، تلاش زیاد در در دوره تحصیل در این دانشگاه و بالا بردن معدل نسبی تان در این دانشگاه است. به طوری که معدلتان بالای 16.5 باشد. پس از آن تحصیل در دانشگاه صنعتی شریف در مقطع ارشد در کنار سطح بالای زبان بدون شک راه شما را پذیرش گرفتن در بهترین دانشگاه های دنیا هموار می کند. هر کدام از عناصر این راه را اگر تغییر بدهید باید شانس خودتان را برای پذیرش در دانشگاه های عالی دنیا مقداری پایین تر بدانید. اما اگر در خودتان این توانایی را نمی بینید که به مدت 8 ترم زحمت زیاد بکشید حتما در دانشگاهی غیر از صنعتی اصفهان تحصیل کنید چون معدلتان حتما در صنعتی در این حالت پایین خواهد بود. البته حتما حتما با تحصیل در دانشگاه هایی همچون شیراز البته با معدل بالا شانس پذیرش در دانشگاه های خارج از کشور را خواهید داشت. هیچ چیز غیر ممکن نیست اما من  از یک راه پر چالش ولی با آینده ای روشن تر برایتان حرف میزنم و اینکه شما از الان انتخاب هایتان را در بالاترین سطح قرار دهید. و بازهم تاکید میکنم شما با شناخت بیشتر از خودتان می توانید انتخاب بهتری هم درباره دانشگاه هم در باره رشته تان داشته باشید. اگر سوال دیگری داشتید حتما بپرسید. در ضمن در حد اطلاعم به شما بگویم دانشگاه شیراز هم دانشگاه خوبی است نه به خوبی صنعتی اما در صورت انتخاب آنجا دچار خسارت خیلی بزرگی احتمالا نخواهید شد و البته لازم است با دانشجویان یا فارغ التحصیلان عمران آنجا هم صحبت کنید.


موفق و پیروز باشید

شهاب دبیری نژاد

نقطه امیدی در شهر کویری ایران


این تصاویر، دیروز از همایش دوچرخه‌سواری شهر یزد منتشر شده است.



مورد اول، یک تصویر طعنه‌آمیز از مدیریت شهری در ایران است. انبوهی از دوچرخه‌سواران در سنین مختلف که پیش قراول آنها شهردار خوش‌فکر و با همت شهر است.

وجه دیگر ماجرا اما در پس زمینه این تصویر نهفته است. روگذری نسبتا خلوت که در خوش‌بینانه‌ترین حالت در ساعات اوج به ظرفیت خود می‌رسد. جامانده از روزگاری که آخرین گزینه‌ها در ساماندهی تقاطعات شهری به مدد عوارض اخذ شده از مردم و فراوانی پول نفت در اولویت اول مدیران شهری قرار می‌گرفت. فخرفروشی‌ای که از پایتخت آغاز شد و به مرور به همه شهرهای بزرگ و حتی کوچک کشیده شد. روزگاری که متر و معیار مدرن بودن شهرها تعداد روگذرها، زیرگذرها و بزرگراه‌های موجود در آن شهرها بود.

و اما نتیجه‌اش چه شد؟! چند پاره شدن فضای شهرها، اشباع بزرگراه‌های جدید به دلیل افزایش تقاضا، دشوار شدن استفاده از فضای شهر برای عابرین پیاده و دوچرخه سواران، ساعات زیاد تلف شده مردم در راه‌بندان‌های ترافیکی و البته در شهرهای بزرگتر آلودگی هوا و فجایع زیست محیطی.


و اما تصویر دوم، کوچه تنگی است آب و جارو شده در یک صبح دل انگیز کویری. فضایی که خودروها امکان ورود به آن را ندارند و اصلا همین جذابش کرده است. انبوهی از دوچرخه‌های کویرنشینان علاقمند؛ انگار تصویر می‌خواهد من و توی شهروند را از حالت احتضار فعلی خلاص کند و دائما درِ گوش‌مان بخواند بیایید زنده بمانیم، چیزی که اینجا زیاد است زیبایی و امید و روشنی است.



باور داشته باشیم رویکردهای درست می‌توانند در کشور جای خودشان را پیدا کنند. کافی است مردم به اندازه کافی آگاه شوند و با آنچه صحیح است همراهی کنند. در فضایی که رهاشدگی مدیریتی در جای جای مملکت احساس می‌شود، همکاری بی نظیر مدیران شهری و بسیاری از مردم در شهر یزد یک نقطه روشن برای آینده ایران است. باور دارم دیری نخواهد پایید هم‌زیستی مسالمت آمیز دوچرخه و فضاهای شهری در شهر تاریخی یزد محدود به روزها، ساعات، خیابان‌ها و جنسیت خاصی نخواهد ماند؛ به شرط آنکه مردم با این جریانی که تازه آغاز شده، همراه شوند.



پی نوشت: در گفتگوهایی که در این چند ماهه با برخی از مردم داشتم یک نکته نگران کننده بین صحبت برخی‌شان وجود دارد. به دلیل فرهنگ جاافتاده از دهه‌های گذشته، یک مدیریت عریض و طویل که دائما مشغول افتتاح پروژه‌های بزرگ ترافیکی باشد، حکم یک شهردار کاردان و لایق را دارد. برخی از آنها، راه حل شلوغی خیابان‌ها را عریض کردن آنها و ساخت تقاطعات غیرهمسطح می‌دانستند. در همه موارد کلی وقت گذاشتم و توضیح دادم.

همینجایی که هستی مرکز دنیاست

صحبت از ایده‌ها و اهداف نیست که آن‌ها سر جایشان سخت خواستنی‌اند. سخن از اتفاقات خاص، آدم‌های خوب و دنیای بهتر نیست چون همیشه دوست داریم باشند. سخن از رویاهای بزرگ نیست که آن قسمت‌های غیرمادی‌اش گاهی چقدر مقدس‌اند. سخن از امروز است و حرف از زندگی ماست در این نقطه تعیین‌کننده. صحبت از زاویه نگاه ما به این روزهاست که خستگی دارد، ناامیدی دارد، فاز منفی دارد، آدم‌های نه چندان خواستنی دارد اما امید هم دارد. شور و نشاط هم دارد و همینطور جمع‌های پاک و پر تلاش هم دارد. دوستان فهیم و صادق دارد. کوه دارد، طبیعت و هنر دارد. عزیزانی دلسوز و دوست داشتنی دارد.

آری سخن از عزمی است که برای بهتر زندگی کردن داریم. برای شادتر زیستن، برای عمیق‌تر تحلیل کردن، سخت‌تر کار کردن، مهربانانه‌تر رفتار کردن و با بدخواهان قاطعانه‌تر مقابله کردن. سخن از تلاشی است که می‌کنیم تا آدم‌های بهتری باشیم. سعی‌ای که می‌کنیم تا داشته‌های ارزشمندمان را حفظ کنیم. خون دلی که می‌خوریم تا وفاداری، عشق و مهربانی را جذب کنیم. آری ما همینجا، در همین نقطه‌ای که هستیم، همین نقطه‌ای که حرکت کردن و سخت حرکت کردن و و مداوم حرکت کردن از آن آغاز می‌شود، تمرین می‌کنیم بفهمیم در مرکز دنیاییم. بفهمیم برنده‌ایم اگر دلمان به گوشه‌ی دیگر این دنیا نباشد و چشم‌مان پیش زرق و برق‌های موقت اینجا و آنجا دو دو نزند. آری برنده‌ایم و تنها و تنها برای این حرکت مداوم نیاز داریم به عطر گل‌ها را همیشه بوییدن، به مرور شعر شعرای خوش‌ذوق و متن نویسندگان متعهد، به دوره کردن عشقی سراسر پاک، به محبت کردن و مهر و وفا دیدن. ما این حرکت را دوباره و چند باره آغاز می‌کنیم. ما متوقف نمی‌شویم...


پی‌نوشت: همراهی شما در این وبلاگ و بازدیدهایتان برایم بسیار ارزشمند است. نظرات مثبت شما برای هر مطلب مرا ترغیب خواهد کرد به نوشتن متن‌هایی شبیه به آن.

سال جدید و ذوق‌هایی که باید برایش داشت

ما نیاز به چشمانی پر از ذوق داریم

 

سال جدید آغاز شده و همه ما برای امسال برنامه‌هایی داریم. ما برای تحول در کارهای‌مان و در مسائل مختلف زندگی شخصی، کاری و تحصیلی نیاز به انگیزه‌هایی قوی داریم. احتمالا ایجاد انگیزه در خودمان هم به تنهایی کافی نیست. در دانشگاه نیاز داریم استاد راهنما و همکاران پژوهشی‌مان برای موفقیت و پیشرفت برنامه‌های علمی و پژوهشی انگیزه‌های زیادی داشته باشند و طبعا ما را در این مسیر همراهی کنند. در محل کار نیازمند همکارانی هستیم که برای هدف مشترک‌مان دلسوز باشند و اصطلاحا چشمان‌شان برای رسیدن به آن اهداف برق بزند. در زندگی شخصی هم همینطور است. انسان نیاز دارد با افراد نزدیک زندگی‌اش بیشتر محبت کردن و عشق ورزیدن را تمرین کند و مصمم باشد زندگی بهتری را در کنار آنها بسازد و تجربه کند. این موضوع برای جمع‌های دوستانه نیز صادق است. خوب است برای با کیفیت زیستن دوستان‌مان دلسوز باشیم و برای کمک به آنها انگیزه داشته باشیم چون همین اتفاقات است که حالمان را خوب می‌کند. این نگاه را به مسائل اجتماعی و برای مردمان شهر و کشور و دنیای‌مان هم می‌توان تعمیم داد؛ دل‌مان برای مردم بتپد و مصمم باشیم کاری هر چند ناچیز در حد توان‌مان برای‌شان انجام دهیم.

خلاصه اینکه امسال را برای اولین بار در زندگی‌ام، سال «برق زدن چشم‌ها» می‌نامم. با یاری خدا، ذوق ایجاد شده ناشی از انگیزه‌های متعالی حتی در کنار زمین خوردن‌ها و شکست‌های احتمالی، ما را به سر منزل مقصود خواهد رساند. سعی کنیم در صورت امکان آدم‌های اطراف‌مان را که بدبین و بی‌انگیزه‌اند، با خودمان همراه کنیم و به بهترین شیوه ممکن ویروس ناامیدی، تنبلی، بدبینی و سوء ظن را از زندگی‌مان دور کنیم.

چند روز دیگر از نظر تقویمی یک سال بزرگتر می‌شوم. ضرورت داشتن صبر، با انگیزه ماندن و قدرشناسی نسبت به داشته‌های زندگی‌ام در سالی که گذشت بیشتر برایم مشخص شد. اتفاقات بسیار خوب و شیرینی رخ داد و البته در کنارش تلخی‌هایی نیز هم در زندگی شخصی و هم در اوضاع مملکت بوجود آمد. سال جدید به امید خدا سال خوبی خواهد بود. سال خوب یعنی برای اهداف متعالی زندگی‌مان تلاش کنیم و مطابق اصول و عقایدمان و بدون توجه به خوشامد انسان‌ها و رخدادهای پیش روی‌مان زندگی کنیم و بر رسیدن به اهدافی که دائم از دریچه عقل و منطق‌مان بازبینی می‌شوند پافشاری نماییم حتی اگر گاهی مجبور شویم راه جدیدی برای رسیدن به آنها انتخاب کنیم. سعی کنیم فراموش نکنیم با خدا ماندن بزرگترین خوشبختی ما می‌تواند باشد که امیدوارم در عالی‌ترین سطح برای‌مان رخ دهد.

 

سال خوبی داشته باشید ...

 

این بادبان‌های نازنین

بادبان‌ها در کشتی‌ها نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کنند. آنها از نیروی باد برای حرکت دادن کشتی استفاده کرده و بر اساس مهارت ناخدا پیشران این حرکت جهت‌دار به سمت مقصد می‌شوند. هر کشتی بزرگ برای حرکت نیاز به تعداد زیادی بادبان دارد.

 

انسان‌ها در طول زندگی‌شان نیازمند نیروهای محرکی برای پیشرفت‌اند؛ علاوه بر آن اوضاع همیشه آرام و بدون مخاطره نیست و ممکن است در مقاطعی از زندگی با توفان مواجه شوند. طبیعتا در آن وضعیت باید به فکر چاره افتاد تا مانعی برای واژگونی‌های ولو مقطعی پیدا کرد. افکار و اعتقادات و تکیه‌گاه‌های فکری و معنوی انسان‌ها احتمالا پایه‌ای‌ترین و در عین حال مهم‌ترین نقش را ایفا می‌کنند اما انسان‌های اطراف نیز اهمیت زیادی خواهند داشت. دوستان خوب، گوهرهای گرانبهای زندگی هر فرد هستند. آنها می‌توانند در شرایط دشوار حامی و ناجی او باشند. قوت و قدرت انسان‌ها از نظر روحی و فکری هر اندازه بزرگ هم باشد، نیاز به حامیانی در کنار خود دارند: قابل اعتماد و دلسوز و دانا.

 

اگر در زندگی‌تان اینگونه دوستانی دارید بسیار خوشبختید؛ آنها بادبان‌های خوبی برای زندگی شما هستند؛ قدردان‌شان باشید و سعی کنید محبت‌هایشان را جبران کنید.

پی نوشت: شهید مطهری در کتاب حکمت‌ها و اندرزها می‌گوید : "مثل اهل ایمان در دوستی متبادل و عاطفه مـشـترک، همانا مثل یک پیکر است که چون عضوی درد می گیرد، سایر اعضای بدن بی قراری و هم دردی می کنند، درجه حرارت بدن بالا می رود و تب عارض می‌گردد، استراحت و آسایش از تمام بدن رخت برمی بندد، بی خوابی پیدا می‌شود."

 

به استقبال آینده می روم

کار زیاد دارم و آنها را اولویت‌بندی کرده‌ام. بعضی‌ها را فعلا گذاشته‌ام کنار تا به مهم‌ترها برسم. بعضی روزها اما انگیزه ها ته می‌کشند. آنقدر که گپ و گفت با خانواده، تماشای فیلم، خواندن کتاب یا حتی دیدن مادربزرگ‌ها یا سایر اقوام هم ترمیمش نمی‌کند. روزگار سختی است. بخشی از شرایط تحت کنترلم هست و بخشی دیگر نیست. سعی می‌کنم آینده‌نگری‌ها و کمال‌گرایی‌های افراطی را از صحنه زندگی‌ام حذف کنم. انرژی‌هایم بهینه مصرف نمی‌شوند. بخشی‌شان هدر می‌رود و مطابق میلم نیست. اما امیدوارم. خیلی امید دارم و خوشبینم. به آینده مخصوصا. به نظرم آینده روشن روشن است. آنقدر که در رویا هم نتوانم پیش‌بینی‌اش کنم. ولی به همان اندازه هم فکر میکنم مسیر سختی است. امید دارم با تحمل سختی‌ها به غیرممکن‌ها برسم. یاد خدا خیلی آرامم می‌کند. بیش از قبل.

شاید برخی اتفاقات برای محک زدن ایمان انسانهاست. برای اینکه بفهمند رابطه‌شان با خدا را باید تقویت کنند.

من هستم و روزهای باقیمانده. روزها و ماه‌های مهمّ مهم. روزهایی که باید خاص باشند، شورانگیز و پر از تلاطم. به استقبالش می‌روم با امید و انرژی. با توکل بی انتها به خداوند بزرگ.

 هیچ ابایی از امواج متلاطم دریای زندگی ندارم اگر خدا کنارم باشد یا بهتر بگویم من کنار خدا بمانم.


از سری یادداشت های شخصی من – 16 دی ماه 95

برای آنان که سردشان است

آنجا نبودیم ولی برایتان گریستیم ...


از وقتی زلزله آمد با عده‌ای از دوستان در تکاپو هستیم کاری بکنیم. درباره زلزله بم شنیده بودم حضور بدون برنامه و پشتوانه افراد نه تنها کمک کننده نبوده بلکه حتی موجب اخلال در روند امدادرسانی شده است بنابراین تصمیم گرفتم حضوری در محل نباشم ولی با برخی از برادران قابل اعتمادمان در ایلام لینک شدیم. 

چند نفریم که وجه نقد جمع می‌کنیم و برایشان ارسال می‌کنیم. دیروز چند بار تلفنی حرف زدم با دوستانمان و بحث بر سر این بود که چه اجناسی بخریم و ارسال کنیم. باور کنید متعجبیم از این حجم از سوء مدیریت و نبود هماهنگی بین نهادهای مسئول. گویا برای جمعیت 30 هزار نفره 50 هزار چادر توزیع کرده‌اند و انبارهایشان هم پر است اما هنوز عده‌ای از مردم شب‌ها جایی برای خوابیدن ندارند. هیچ می‌فهمید این یعنی چه فاجعه‌ای؟

یعنی توانایی حل بحران برای 30 هزار نفر جمعیت وجود ندارد در حالی که حجم کمک‌های مردم بی سابقه و ستودنی است. از طرفی ارسال چادر جدید از سوی مردم در صورتی که امروز چادرهای هلال احمر به افراد باقیمانده می‌رسید یعنی هدر رفتن کمک‌های مردمی. بنابراین تصمیم گرفتیم چراغ نفتی (والور) بخریم و ارسال کنیم. محموله‌ها به امید خدا امشب یا فردا صبح به دست مردم با توزیع دوستانمان خواهد رسید. 

امروز چند پیام دیدم از خانواده‌هایی که دیشب را هم بدون چادر سپری کرده‌اند. چقدر تلخ بود؛ خانواده‌ای که 6 دختر بودند با یک مادر مریض و دیشب را بدون چادر سپری کردند. شرمنده‌ایم خواهران عزیزمان. ما آنجا نبودیم ولی برایتان گریستیم... .


پ ن: امیدوارم وضعیت توزیع چادر امروز به درستی جلو رفته باشد و امشب کسی بدون چادر نماند.