لحظاتی هست که جرقههایی ایجاد میشود و نقطه شروع تصمیمات بزرگی میشوند. شاید اگر این جرقهها در بکرترین شرایط ذهنی رخ بدهند با احتمال بیشتری به خطا دچار شوند. چون بدون تجربه شاید نتوان گامهای بعدی را به درستی پیشبینی کرد. اما زمانی است که بناهایی ساخته شده و فرو ریخته است. راههایی است که رفته شده، تلاشهایی است که صورت گرفته، امیدهایی است که روزی وجود داشته اما همه و همه به خطا رفته و از بین رفتهاند. توفانهایی که گاهی شاخههای و برگهای درختی را نابود کرده اما ریشههای آن را قدرتمند کردهاند. چه زمانهایی که برای کسب تجربه از دست نرفته، چه انرژیها و انگیزههایی که روزی وجود داشته و نهایتا دچار سردرگمی و نابودی نشدهاند. حال چه باید کرد؟! آیا هنوز هم باید از این توفانها ترسید. آیا وقت آن نرسیده که از توشه این تجربههایی که گران بدست آمدهاند، آوردهای داشت. آیا وقت آن نرسیده به روزهای خوب فکر کرد. به روزهای پر از امید، پر از حادثه و پر از تصمیمات سازنده. روزهای پر از تجربههای شیرین برای فراموشی تلخیهای پرشمار گذشته. وقت آن باید برسد. خیلی زود. باید تلاش کرد برای روزهایی که شیرینی رابطه خوب با خدا توأم بشود با توکل بر او و مگر غیر از این است که توکلهایی که در شرایط سخت رخ میدهند با ارزشترند چون نشاندهندهی اعتماد بیشتر توکل کننده به خدا هستند. شاید این جرقهای باشد برای توفانی جدید. برای اقدامات سنجیده در زمان معین. برای تلاش همه جانبه. شاید موفقیتهای اخیر آغازی است بر رخدادهای بزرگ. اتفاقاتی که با توکل بر خدای بزرگ رقم خواهد خورد. انشاءالله...