بیایید یک جنبش آگاهیبخش راه بیندازیم
با مقداری صرف زمان و طرح این پرسش در میان اغلب جوانان فعال و پرشور کشور که " ما برای کشور و ملت مان چه وظیفه ای بر دوش داریم؟" با پاسخهای متفاوتی روبرو خواهیم شد که یک جهت کلی را در بردارد. همه پیشرفت و اعتلای این کشور را مد نظر دارند. اگر بلافاصله سوال دیگری را مطرح کنیم که "چگونه این پیشرفت و موفقیت برای کشور حاصل میشود؟" باز هم با پاسخهای متفاوتی روبرو خواهیم شد اما احتمالا یکی از اولین اولویتهای اعلامی توسط پاسخدهندگان مسائل سیاسی خواهد بود. هر کسی طرح و برنامهای دارد که اگر فضای سیاسی کشور چنین و چنان شود وضع اقتصاد و فرهنگ و ... اصلاح می شود. اگر مسئول فلان قوه فلانی باشد، اگر فلان جریان سیاسی قدرت را در دست داشته باشد و ... وضعیت کشور در حوزههای مختلف بهبود خواهد یافت. از این دست پاسخها زیاد است. هر کدام از ما هم اگر در درون خود صادقانه جستجو کنیم کمتر پاسخی خارج از چارچوب مذکور خواهیم داشت. اما آیا واقعا این چنین است؟ ایا واقعا سیاست شاهکلید تمام مشکلات کشور ماست؟ آیا با بهترین کنش سیاسی ما مردم وضعیت حوزههای فرهنگی، اقتصادی و ... بهبود معناداری خواهد یافت؟ و اینکه آیا واقعا بالاترین اولویت برای ما جوانان در جهت بهبود وضعیت کشور، کنشگری سیاسی آن هم با سرمشق گرفتن از سیاسیون است؟
من شدیدا نسبت به این موضوع تردید پیدا کردهام و احتمالا در مقام پاسخ به چند سوال انتهایی پاسخ "خیر" بدهم. به نظرم کنشگری سیاسی ما جوانان حتی اگر با بیشترین خرد و عقلانیت وجودی ما همراه باشد و حتی اگر با سرمشق گرفتن از الگوهای سیاسیمان (هر کسی ممکن است برخی سیاسیون را الگوی خود داشته باشد) همراه باشد بازهم دردی از دردهای بیشمار کشور و انقلاب را دوا نخواهد کرد. به نظرم باید درمان را در جای دیگر جستجو کرد. تا وقتی خرد و عقلانیت ما نشأت گرفته از تحلیلها و اطلاعات صرفا سیاسی و یا تحلیلها و اطلاعات اقتصادی، فرهنگی و... که با دید سیاسی گردآوری شده است باشد ما در حال درجا زدن در یک فضای بستهای هستیم. دائم سرابهایی برای بهبود وضعیت را میبینیم و به دنبال آن سراب میرویم. غافل از آنکه حقیقت در جایی بیرون از این فضای بسته است.
به نظرم شاید حقیقت چیزی جز رصد موشکافانه نقاط ضعف کشور در حوزههای مختلف بدون نگاه سیاسی و جناحی نباشد. شاید حقیقت آن باشد که بپذیریم ممکن است جناح یا گروهی که ما دوستش داشته ایم و از آن هواداری کردهایم در قسمتی از کشور اشتباه کرده باشد و آثار نامطلوبی برجای گذاشته باشد. شاید حقیقت آن است که ما نسبت به عملکرد دولتی که طرفدارش نبودهایم هم نگاه منصفانه و علمی داشته باشیم. شاید حقیقت تحقیق و پرسشگری علمی نسبت به عملکرد گذشتگان و افراد معاصر بدون جانبداری باشد. می دانم سخت است ولی غیرممکن نیست.
من باور دارم اگر این نگاه در بخش قابل توجهی از پیشگامان جوان کشور بوجود آید، آینده درخشانی در پیش روی کشورمان خواهد بود. نگاههایی که فریب سیاستمداران را نمی خورد و آنقدر آگاه است و یا آنقدر فضای شفافی به مدد همین مطالبه گری ایجاد شده است که سر کسی به راحتی کلاه نخواهد رفت.
من با توجه شناختی که از هم سن و سالانم بدست آوردهام در مقام قضاوت این راه را بسیار سخت میبینم و معتقدم ایجاد چنین جامعه و چنین جوانان آگاهی حاصل یک فداکاری بزرگ خواهد بود. این فداکاری به جرئت چیزی کم از فداکاری بزرگ جوانان دهه شصت در جبهه های جنگ ندارد. ولی با وجود سختی این مسیر به نظرم تنها راه نجات مردم و تاریخسازی ملت همین نهضت آگاهی بخش است. امروز همه آنهایی که میخواهند این انقلاب با تمام آرمانهای بلندش به سرمنزل مقصود برسد، همه آنهایی که میخواهند کشور و ملت ایران بر قلههای رفیع علمی و اقتصادی جهان بایستد راهی جز پیوستن به این جنبش نخواهند داشت. ما باید با ایجاد اگاهیهای عمیق سینه به سینه در خود و مستقل از شعارهای همه جناحهای سیاسی راه کشور را برای آینده بیاییم. همهگیری رسانهها و آمار بالای جوانان تحصیلکرده جامعه بهترین فرصت است. نگذاریم این فرصتها تهدیدهایی برای ملت ما باشند.
صمیمانه دوست دارم اگر این مطلب را خواندید نظر بدهید. هر آنچه را که فکر می کنید صحیح است، بنویسید. فرصتمان برای ایجاد این جنبش کم است. در صورتی که بحث بوجود آید می توانیم این ایده را پختهتر کرده و بعد از آن در فضاهای بیشتری بسط دهیم. باور کنید همه تغییرات بزرگ با حرکات این چنین کوچک آغاز شده است. شاید بعدا بفهمیم گروههای دیگری نیز همین افکار را دارند و به آنها بپیوندیم. در هر صورت الان زمان تماشاگر بودن نیست. لطفا مشارکت کنید.
شهاب دبیری نژاد
18 اسفند 94
تو هر جا و هر کشوری قانون حق انتخاب و از مردم بگیره یا به هر نحوی محدودش کنه هیچ پیشرفتی حاصل نمیشه
حالا این حق انتخاب چه میخواد رای دادن باشه، چه طرفداری از جناح و دولتی باشه و ...
اون کشوری پیشرفت میکنه که توش احترام ویژه ای به نظر مردمش قائل باشن و از اهداف مهم و آرمانیش رسیدن به روش های فهمیدن و شنیدن حرف مردمه
و اگه تو مملکتی هدف به هر شکل ممکن غیر ازین باشه، مشخصه فقط تعدادی که خاصی که قدرتی هم دستشونه دارن از وضع فعلی سود میبرن و نمیخوان چیزی عوض بشه و هیچ دلسوزی ای واس وضع مملکت ندارن
سلام
ممنون از نظری که دادی
اینکه باید به نظر مردم احترام گذاشته بشه حرف درستیه. در واقع اگر مردم همراه هر حکومت یا دولتی باشن، اون حکومت و کشور زودتر میتونه به هدفش برسه. نکته ای که مد نظر منه اینه که وقتی اکثریت مردم فردی رو انتخاب میکنن لزوما قرار نیست منتخب مردم عملکرد خوبی داشته باشه اگر مردم هدفهای صحیحی نداشته باشن یا اصلا دارای هدفهای خوبی باشن ولی فریب جار و جنجال سیاسیون رو بخورن هیچ تضمینی برای موفقیت نیست. نظر من اینه ما باید آگاهی. نگاه علمی، دقیق و منصفانه نسبت به مسایل رو از خودمون شروع کنیم و بعد توده های مردم رو آگاه و بیدار کنیم.
مردم اگه بدونن قانون مملکتشون به نظر و عقیدشون ارزش قائله و نظر خودشونه که داره به تصمیمات کشوری جهت میده مطمئنا خودشونم سعی میکنن آگاهانه تصمیم بگیرن اما تا زمانی که نظر مردم هیچ تاثیری تو اداره مملکت نداره، بدیهیه که هیچ شخصی علاقه ای هم به نظر دادن نداشته باشه
خب ما الان بیشتر دوست داریم بگیم وظیفه خودمون چیه تا بعد برسیم به وظیفه حکومت. من فکر میکنم ما در قضاوت ها و تصمیم گیری ها باید آگاهانه تر عمل کنیم و این در هر شرایطی باید اتفاق بیفته. البته نقش حکومت هم در این وسط موثره ولی من فکر میکنم تغییرات از جوانان و بعد از آن مردم شروع خواهد شد وگرنه سیاسیون هم برخاسته از مردم همین کشورن و خصوصیات مثبت و منفی جامعه روشون اثرگذاره.
شهاب جان دغدغه ای که مطرح کردی چیز خوبیه.
جوونا در حال حاضر درگیر سیاستن ولی نمیدونن از سیاست چی میخوان اصلا نمیدونن یه شهروند چطور باید تو مسائل سیاسی دخالت بکنه
واسه همین دیدگاهاشون رادیکال میشه. فرقی نمیکنه طرفدار کی باشن
درود بر تو مسعود جان
دقیقا با این موضوع موافقم
سلام آقا شهاب
وبلاگ شما رو به پیوندها افزودم...
مطالب خوبی دارید
موفق باشید
سلام مرتضی جان
ممنونم ازت. وبلاگ شما هم لینک شد.
لطفا تو بحثامون شرکت کن خوشحال میشم از نظراتت استفاده کنیم.
سلام
شهاب جات حرف زیاد دارم ولی یه مقداری از رو الان می تونم بگم.
انقلاب اسلامی عالی ترین و مهم ترین هدف اش آماده سازی در جهت ظهور امام زمان هست. هر هدفی جز این برای انقلاب تصور کنیم به اون صورت انقلاب کردن ما توجیهی نخواهد داشت...
چند درصد مردم ایران به این هدف انقلاب کردند?! چند درصد مردم الان اصلا هدف زندگیشون اینه و بهش فکر می کنن!?
این دشمنی های دنیا با انقلاب اگه همین یه هدف رو ازش برداری برداشته می شه.
دوم مساله اینه که چند درصد مردم ایران اصل نظام رو قبول دارند تا بخواند تو بدنه ی نظام به کسی اعتماد کنند? این سلب اعتمادی که صورت گرفته رو هرچند قسمتی اش توسط شایعه و قسمتی اش توسط برداشت بد و یا تبلیغات بد باشه من حق می دم به کسی که این سلب اعتماد براش اتفاق افتاده چون خیانت مسوولان و بی فکریشون یکی دوتا نیست. و الان فکری که تو ذهن خیلی هست اینه که ... بقیه شو بعدا می گم
سلام
ممنون از نظرت سید جان
به نظرت برای از بین بردن این سلب اعتماد چه باید کرد؟
یک راه حل اینه ساختارهای اداره کشور رو بهبود ببخشیم یا آدم ها رو عوض کنیم. به نظرت قبل از تغییر خودمون ونسل هم سن و سالامون این اتفاق میتونه بیفته. من اگه باشم میگم نه. اگر ما فکری به حال خودمون نکنیم وقتی کشور دست امثال ما بیفته وضع ممکنه از اینی که هست هم بدتر بشه. دوست دارم الان از وظیفه خودمون برای بهبود وضع کشور و انقلاب در حال و حاضر و آینده بگیم. البته با ریشه یابی مشکلات فعلی هم کاملا موافقم ولی معتقدم اگه عمیق تر بشیم ریشه یابی هامون هم بهتر خواهد شد.