مگر میتوان انسان بود و این دردها را نداشت
این روزها که میگذرد، بار زندگی بیشتر بر دوشم سنگینی میکند و این موضوع ابدا به دلیل مشغلههای زندگی شخصیام نیست.
ما هم اکنون در موقعیتی قرار گرفتهایم که واقعا خاص و منحصر به فرد است. دنیا یک روز هم روی آرامش به خود نمیبیند. جنگهای نظامی، قتل و غارت، فساد و فحشا و سرگرمیهای غفلتآور از سر و روی این دنیا در حال باریدن است. همین چند روز پیش یکی از مهیبترین انفجارهای 10 سال اخیر در بیخ گوش ما در پایتخت عراق رخ داد و شمار کشتهها و زخمیهای آن به حدود 500 نفر رسیده است. از طرفی عامل همین انفجارها اقدامات مشابهی را در کشورهای دیگر منطقه و حتی فراتر از منطقه (در اروپا) انجام داده است و به دنبال انجام این اقدامات در کشور خودمان نیز بوده و هست (که انشاالله مثل گذشته ناکام خواهد ماند). خاورمیانه سالهاست درگیر جنگ و خونریزی است. یک روز نیروهای خارجی، یک روز گروههای تکفیری و روز دیگر جنگهای داخلی در حال شکلگیری است. از طرف دیگر آمار فساد و فحشا و فقر در جهان و کشور خودمان نیز ناامید کننده و ترسناک است. لایههای زیر پوست شهر تهران به عنوان نمونه، اخبار فوقالعاده یأسآور و ناامیدکنندهای از وضعیت اقتصادی بخش از مردم و به تبع آن پیامدهای مهیبی همچون طلاق، تنفروشی، سرقت و ... را میدهد.
راستش را بخواهید من نمیتوانم درک کنم کسانی را که چشمانشان را به روی این اتفاقات بستهاند و راحت به زندگی شخصی خودشان دلخوشند. مگر میتوان انسان بود و این دردها را نداشت و مگر میتوان این دردها را داشت و کاری نکرد. کافیست یک هنرمند یا شخصیت مشهور فوت کند تا سیل تسلیتها و یادبودها برایش جریان پیدا کند در حالی که همین شخصیت مشهور تا وقتی زنده هست مورد توجه مخاطبان فضای مجازی قرار نمیگیرد. یاد گرفتهایم ادا در بیاوریم. ادای انسانهای هنردوست، دوستدار صلح و آزادی و طرفدار حقوق حیوانات یا احیانا از طرف دیگر یاد گرفتهایم سرمان گرم تغییر رییس جمهورهایمان باشد. تا وقتی آن یکی بود بد بود و باید عوض میشد حالا که این یکی آمده هم داریم پنبهاش را میزنیم یا از او سینهچاکانه دفاع کنیم و این چنین بخشی دیگر ازجامعه هم سرشان گرم به این دعواهاست و اصل مطلب و درد جامعه خودمان و مردم جهان را فراموش کردهاند.
من نمیتوانم چشمم را به روی انسانهای بی مسئولیت در سطح اجتماع ببندم. نمیتوانم بگویم آدمهای سیاستزده، روشنفکرنماهای تاریکبین (پر از ادا و اطوار و پز) و مذهبیهای سردرگریبان خود یا متوقف شده در برخی حواشی دین را دوست دارم بلکه صراحتا باید بگویم دلگیرم از آنها و این دلگیری گاهی تا سرحد تنفر هم میرود. وظیفه ما در درجه اول این است که تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم. خودمان قبل از قضاوت درباره دیگران در کجای این ماجرا هستیم. خودمان چقدر درد داریم و چقدر برای این درد کاری میکنیم و اگر کاری میکنیم آیا کافی است یا نه؟ آیا بیشتر از این میتوانیم تلاش کنیم یا خیر؟ و اگر توانستیم به خودمان نمره قبولی بدهیم باید اعلام برائت کنیم از بی دردها. لطفا این اداها را کنار بگذارید که عقاید هر کسی برای خودش محترم است. اتفاقا هیچ تغییر مثبت اجتماعی و اقتصادی و ... رخ نمیدهد مگر با تغییر دیگران و این تغییر جز با به چالش کشیدن افکارشان ممکن نیست. این موضوع در جای جای احکام دین (تولی و تبری و امر به معروف و نهی از منکر) هم دیده میشود.
به نظرم ابتدا باید خودمان را تقویت کنیم. دردمندانهتر به زندگی فکر کنیم، بیشتر به فکر جامعه بشری، مردمان منطقه و کشور و شهر و خانواده خود باشیم. عقاید پرهیزگارانه نسبت به گناهان، شهوات دنیوی، حرص و آز و طمع، ناپاکی و دروغگویی را در خودمان بیش از پیش تقویت کنیم. از تکبر و خودبرتربینی فرار کنیم که بزرگان میگویند بسیار خطرناک است و تازه بعد از همه این رسیدگیهای شخصی و تهذیبهای نفسانی باید به فکر اصلاح آدمهای اطراف و جامعه خودمان و در مراحل بعدی اصلاح و کمک به مردم دنیا باشیم و به این فکر کنیم در این دنیا باید خداوند متعال را راضی کنیم و نه کس دیگر را که به تبع آن وجدان انسانی خودمان نیز راضی خواهد شد. باور دارم اگر زندگی انسان بر پایه رضایت خداوند شکل بگیرد (که کاری بس مشکل است) زندگی سعادتمندانه خواهیم داشت و سرافرازی در درگاه خداوند متعال و بندگان صالحش در هر دو دنیا نصیبمان خواهد شد.
پی نوشت1: درباره کنشگری سیاسی در دو مطلب قبل سخن گفتهام در عین حال فکر میکنم آدمهایی که در فضای سیاسی مبارزه میکنند بسیار قابل احترام هستند به شرط اینکه اهدافشان والا باشد و حقد و کینه و سطحینگری و دنیاطلبی در میان رفتارها و اهدافشان جایی نداشته باشد.
پی نوشت2: لطفا درباره چگونگی ایجاد تناسب میان رسیدگی به امورات زندگی شخصی (درآمد، تحصیل، ازدواج و ....) و امورات اجتماعی و رسیدگی به دردهای جامعه برایم توضیح دهید. در این زمینه هنوز در حال تأمل هستم.