راه رفتنی رو باید رفت...
دندان لق رو باید کند...
تصمیم کبرا رو باید گرفت...
دلتنگی ها را باید خورد...
به خاطر اینکه عــــقــــل وارد میدان شده.
این بار البته جایی برای وتوی تصمیمات عاقلانه توسط دل باقی نیست؛ بلا شک.
باشد که رستگار شوم...
پ ن: این پست یعنی بر خلاف «فاضل نظری» معتقدم عقل از پس دل برمیاد. ببینیم چی میشه!!
«همه از خدائیم، به سوی خدا میرویم»
کلّ هستی از خداست. آنچه در دنیای توهّمتان می بینید، از ذات احدیّت نشأت گرفته است. آیا چیزی جز خدا و جز از خدا می بینید؟ خدا آنچه هست، آنچه نیست، آنچه خواهد بود و آنچه بوده است، می باشد. خدا تنها حقیقت، تنها زندۀ واقعی، تنها حیات جاودان و تنها شعور حاکم بر هستی است.
جز خدا نیست. هر چه هست، خداست. جز خدا نبینید، جز خدا نپندارید و جز خدا حامی ای نجوئید که او ذات یگانۀ هستی است. تنها حقیقت ماندگار و تنها پدیدۀ جاودان. جز او هر چه هست، همه از اوست. با اوست. در اوست و تنها اوست که هست و غیر او هر چه هست، زندگانی از او می یابد که او وحدت بی منتهاست. (از وبلاگ حدیث آشنا)
ممنون. بسیار زیبا بود.
همه از خداییم و به سوی خدا میرویم. چه خوبه که سربلند به سوی خدا برویم.